بارانباران، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

من و مامان

من مریضم مامان

دختر ناز مامان بازم مریض شدو این ویروس لعنتی رو گرفت بعد از سه روز استفراغ و درمان نشدن مجبور شدیم دوباره بریم بیمارستان و بارانم با تب 39 درجه حدود ساعت 4 صبح روز جمعه 93/11/02 بستری شد و دوباره زیر سرم رفت عزیز دل مامان خیلی خسته شد. از بس حالش بهم خورده بود برگشت کرده بود و ریه و مقداری عفونی شده بود اما دکتر گفت چیز مهمی نسیت و سریع خوب می شه . بالاخره بعد از چهار روز زیر سرم بودم حالش بهتر شد و آزمایشهاش منفی شدن و تونستیم از بیمارستان بیاریمش بیرون . توی این چند روز دختری یک کیلو و نیم وزن کم کرد و خیلی ضعیف شده دکتر برای جبران وزن کم و تقویتش دارو و شیر مخصوص داده . الان خیلی بهتره اما خیلی ضعیف شده. امیدوارم که باران یا برف حسابی بیا...
14 بهمن 1393

من خیلی شیرین زبونم

خوشگل خانوم مامان حسابی داره بزرگ می شه و شیرین زبون شده . دایره کلمات اون وسعت پیدا کرده و کم کم داره کلمات رو درست ادا میکنه و از جملات دو کلمه ای استفاده می کنه. ای بابا چشم رو برهم زدم و بزرگ شد بدون اینکه متوجه بشم. همش میگفتم اووووه خیلی طول می کشه حرف بزنه اما دقیقا چشم برهم زدنی بیشتر طول نکشید . امیدوارم که سلامت باشه و تندرست آرزوی دیگه ای ندارم. بگذریم داشتم میگفتم که حسابی شیرین زبون شده و به خودش می گه باران خانوم ضمنا موقع خواب هم حسابی تعریف میکنه و هر چی کلمه یاد گرفته سعی بر تکرارش داره. راستی اینو نگفتم که به باباش شکایت منو هم میکنه که: "مامان . تنبیه . دیوار . نشستم . گره کردم . ....." خلاصه بلا شده و همدم ما...
14 بهمن 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و مامان می باشد